مهرنوشت-پیچ خیابان را که می پیچم، آبی فیروزه ای های مسجد جامع دلبری می کنند. پس از نزدیک به یک سال که شیوع کرونا این خیابان و مغازه هایش را از رونق انداخته بود حالا کم کم مردم یاد گرفته اند با رعایت یکسری آداب و قوانین به زندگی عادی برگردند. چیزی اما در بافت تغییر کرده است.
از میان هم زیستی مسالمت آمیز انسان و کاهگل و همسایگی مهربانانه مسجد جامع و کنیسه ملا آقابابا، راسته بازار را رد می کنم و خودم را در حصار و حضور نورها می بینم انگاری نورها به تن بافت دوخته شده اند تا روی ماهشان را قاب بگیرند. این خشت ها هزارسال است که در پیچ تمدن ایرانی خاموشی و عزلت گزیده اند و حالا ستاره های کویر لابه لای خشت و خاطره سوسو می زنند انگاری کهکشان راه شیریِ روی زمین هستند.
نگاهم به زمین است تا ببینم این نورهای کوچک کنار دیوار چگونه راه را نشان می دهند که ناگهان نورها تغییر می کنند. برای اینکه بفهمم نورپردازی چه چیز را انعکاس داده باید سر به هوا باشم! سقف را می بینم جایی که سه راه به هم متصل شده اند، سقف مانند نگین انگشتری است و حالا بازی نور و هندسه، شگفتی های معماری آن را بیش از پیش آشکار می کند. رنگ و نور همگون با طبیعت و بافت کاهگل، اینجا را شهر هزار مهتاب کرده و نور، نگینی شده روی گیسویش.
لامپ های دفنی کوچک را دنبال می کنم که مثل شب تاب مسیرم تا پارکینگ شاه ابوالقاسم را روشن کرده اند. در این مسیر بادگیرها، بازارچه، آب انبار، ساباط ها و … نورپردازی شده اند. اشکال و کمبود هم هست. نورهای اضافی و ناهمخوان در برخی مناطق از جمله آب انبار شاه ابوالقاسم، حجم زیاد نور تیربرق ها و یا تاریکی بخشی از ساباط ها توی ذوق می زند. اما بی شک بازی نور و سایه مهمترین عنصری است که حالا در بافت، دلبری می کند که به قول شاملو، طرف ما، شب نیست!
بافت تاریخی آنقدر زیبا و کامل است که نیازی نیست چیزی به آن افزود. شاید بهترین راه حل برای تامین روشنایی بافت و به تبع آن تامین امنیت همچنین سهولت در مسیریابی گردشگری بافت همین نورپردازی باشد. گمان می کنم اگر نورپردازی بافت کامل انجام شود، شب ها حتی از آسمان هم می توانی نقشه ی بافت را ببینی که بر گوشه ی دامن یزد سنجاق شده است. درست مانند اینکه جاهای مهم کتابت را با ماژیک شبرنگ، هایلایت کنی.
- نویسنده : عاطفه ابراهیمی